شناسه: 4320

05 اردیبهشت 1403 04:39

دیدگاه: 0

ارسال توسط:

کربلای 5 تا اسفند 74؛ بازگشت پس از9 سال چشم انتظاری

در کربلای 5 آسمانی شد و در اسفند 1374 غبار چند پاره استخوان و پلاک او سرمه ای شد بر چشمانی که 9 سال انتظار به امید در آغوش گرفتن پیکر فرزندشان ، به انتظار نشسته بودند.

به گزارش قابوس نامه،هفدهمین روز از روزهای گرم شهریور سال هزارو سیصدو چهل و هشت خورشیدی بود که صدای گریه تولد نوزادی در منزل خلیل بکتاش طنین انداز شد.
 گرمای تولد این نوزواد تازه به دنیا آمده باعث شد گرمای ایام شهریور به فراموشی سپرده شود.لحظاتی بعد نوزاده را در قنداقه اش به دستان آقا خلیل بکتاش دادند.
آقا خلیل با لبانی خندان  اذان و اقامه را در گوشهای راست و چپ نوزاد قرائت کرد و بنا بر نذری که قبل تولد نوزادش کرده بود به یاد نام حضرت امیر المومنین علی (ع) فاتح خیبرنام "علی " را بر فرزندش نهاد.
صدای گریه و بی تابی علی باعث شد قنداقه را تحویل مادرش "گلزار خانم" دهند تا از شیرۀ جان خود علی را سیراب کند.
با اولین تماس با سینه مادر و نوش جان کردن اولین قطره شیر علی  آرام گرفت و چندی بعد چشمان نازش را فرو بست و در کنار بالین مادر با آرامشی عجیب به خواب رفت.
ساعتی بعد دوباره علی چشمانش را باز کرد و برای دومین بار دنیای پیرامون خود را نظاره کردو قنداقه اش دست به دست در بین اعضای خانواده می چرخید و بوسه باران می شد.
دوران کودکی و تحصیلات ابتدایی
علی در فضای صمیمی خانواده اش رشد می کرد و به کمک پدر و مادرش راه رفتن را آموخت و در همین ایام در آغوش مادر در مراسمات مذهبی و عزاداریهای ابا عبدالله الحسین (ع) و ائمه اطهار شرکت می کرد.
و در همین مراسمات شخصیت معنویتش رشد و از همان کودکی با به دست گرفتن علم هیئت عزاداری محله با فرهنگ سرخ حسینی آشنا شد.

qaboosnameh 1
در سال هزارو سیصدو پنجاه و چهار تحصیلات ابتدایی خود رادر مدرسه کاووس آغاز کرد و توانست این دوران را با موفقیت به پایان برساند.
او علاقه وافری به ورزش بخصوص ورزش دومیدانی داشت؛ همچنین  با دوستان و بچه های محله در مراسمات مذهبی مسجدفعالانه حضور پیدا می کرد.
علی نوجوانی بسیار پر جنب و جوش و شاداب بود و به کارهای عملی بیشتر از درس و مشق علاقه نشان می داد .

تحصیلات  ابتدایی او همزمان با تظاهرات و راهپیمایی هایی بود که علیه رژیم ستمشاهی پهلوی برگزار می شد و علی رغم سن کمی که داشت در این راهپیمایی ها شرکت می کرد.
دوران نوجوانی و تحصیلات راهنمایی
علی بکتاش تحصیلات دوران راهنمایی خود را در مدرسه راهنمایی شهید مدنی گنبدکاووس آغاز کرد اما به دلیل عدم علاقه به درس ترک تحصیل کرد و به شغل مکانیکی روی آورد.
با پشتکاری و علاقه ای که در این رشته از خود نشان داد، توانست در این شغل به موفقیت برسد و یک مکانیک  و استاد کار حرفه ای شود.
در همین ایام بود که به عضویت پایگاه مقاومت بسیج حضرت جواد الائمه (ع) – مسجد کاظمیه –در آمد و با عشق و علاقه ای که به بسیج و سپاه داشت به صورت فعال در ماموریت های ابلاغی بسیج شرکت می کرد.
او یک پای ثابت گشت و نگهبانی های پایگاه بود و بارها شده بود که برای برقراری امنیت محله و شهر تا اذان صبح به گشت و نگهبانی و پاسداری از کوچه پس کوچه های محله می پرداخت.
مدتی از فعالیت و عضویتش در بسیج محله که گذشت و با اصول و عقاید و فعالیت های بسیج  آشنایی کامل پیدا کرد، و هوای جبهه رفتن همانا و روشن شدن جرقه های حضور در جبهه همانا...
حضور در جبهه
پس از مدتی علی تصمیم گرفت برای دفاع از وطن ، کیان اسلامی و برای مبارزه با دشمن بعثی به جبهه های حق علیه باطل بشتابد، به همین منظور جهت ثبت نام و اعزام به جبهه به ستاد جذب نیرو سپاه مراجعه و ثبت نام کرد.
در تاریخ پانزدهم مهرماه سال هزاروسیصدوشصت و پنج هجری خورشیدی برای طی کردن دوران آموزش عمومی اعزام به جبهه، به پادگان"گوهرباران " ساری اعزام شد.
او در دوران آموزشی با حساسیت ودقتی خاص به سخنان و آموزش های مربیان توجه داشت تا آنجا که تمامی نکات آموزشی مربیان را در دفترچه جیبی اش یاداشت می کرد(این دفترچه یکی از یادگاریهای باقیمانده از شهید در نزد خانواده اش است).
پس از اتمام دورۀآموزش عمومی و اخذ گواهینامه و کارت آموزشی در تاریخ سی دیماه هزار و سیصدو شصت و پنج برای مقابله و مبارزه با دشمن بعثی و دفاع از میهن به جبهه های حق علیه باطل اعزام شد که از دوستان و همرزمان صمیمی وی در این ایام میتوان به (احمد نهر اقدم و محمد رضا طراوت)(1) اشاره کرد.
شهید بعد ازاعزام به جبهه در جنوب کشور به گردان حضرت صاحب الزمان(عج) لشکر 25 کربلا پیوسته و در این گردان به عنوان آرپیجی زن سازماندهی شد.      
علی بعد از استقرار وسازماندهی در گردان حضرت صاحب الزمان (عج) نامه ای از جبهه برای خانواده می فرستد. در این نامه برای آرامش خانواده اش و دوری از دل نگرانی آنها نسبت به خودش خطاب به پدرش چنین می نویسد:
" پدر جان ،جای من اینجا خوب است . ما اینجا همش بیکار هستیم. !
فقط و فقط می خوریم و می خوابیم !
از طرف من هیچگونه نگرانی نداشته باشید"

qaboosnameh 4

عملیات کربلای5
یازده روز از آغاز عملیات ( کربلای5) گذشته بود که نیروهای گردان صاحب الزمان (عج)  برای کمک به رزمندگان خط شکن وارد عملیات شده ودر منطقه شلمچه – پاسگاه زید به آنان پیوستند.
منطقه عملیاتی شلمچه که در جنوب شرقی شهر مهم بصره قرار گرفته و تقریبا نزدیک ترین محور وصولی به این شهر به شمار می‌آید، به مناطق و محورهای زیر محدود بود:
از شمال، به آب گرفتگی جنوب زید ( محل استقرار گردان صاحب و محل شهادت علی بکتاش)
از شرق، به دژ مرزی ایران و عراق
از جنوب، به رودخانه اروند و اروند صغیر
از غرب، به کانال زوجی و شهرهای تنومه و الحارثه
منطقه شلمچه به لحاظ اهمیت سیاسی و نظامی‌آن، به عنوان یکی از معابر وصولی شهر بصره، همواره در زمره اهداف قوای نظامی‌ جمهوری اسلامی‌ایران قرار داشت. در صورت تسلط بر این منطقه، جمهوری اسلامی‌ می‌توانست برتری خود در جنگ را به اثبات برساند از این رو اهمیت خاصی برخوردار بود.
نحوه شهادت
نیروهای گردان حضرت صاحب الزمان (عج) که شهید علی بکتاش نیز جزو آنها بود در منطقه عملیاتی شلمچه – پاسگاه زید- به مقابله و مبارزه با دشمنان مزدور بعثی پرداخته و رشادتهای بسیاری از خود نشان دادند.

qaboosnameh 2
علی دراین پیکار و نبرد سخت به علت آتش سنگین دشمن بعثی  مجروح شده، جراحتی سطحی نیز برپیکرش وارد می شود.
دوستان و همسنگرانش از وی میخواهند که به پشت جبهه برگردد اما گوش به حرف هیچ یک از آنان نمی دهد و مردانه تا پای جان و آخرین قطره خون بردشمنان متجاوز یورش می برد و بر اثر اصابت ترکش خمپاره بر زمین می افتد و از جائیکه  آتش دشمن بسیار سنگین بود دوستانش قادرنبودند که پیکر مجروح او  را به پشت جبهه منتقل کنند.
علی بعلت شدت جراحت و خونریزی شدید به فیض عظمای شهادت نائل آمد و پیکرش در دشت کربلای شلمچه باقی ماند و افتخار9 سال جاوید الاثری به مقام عظیم شهادتش اضافه شد.
یکی از همرزمان و دوستان شهید به نام" برات عسکر زاده "حال و اوضاع منطقه ای که علی در آنجا به شهادت رسید را چنین بیان می کند:
"تو گردان صاحب الزمان بودند و صبح به خط زدند و آتش مستقیم دشمن بچه ها رو درو می کرد ولی عملیات انجام شد ،توشلمچه منطقه حالت نعل اسبی داشت ماتوگردان مسلم بودیم وقرار بود ما عملیات کنیم ولی گفتن بچه های عملیات کارشون تمام نشده و عراق خیلی آتش خمپاره می ریخت ومنطقه رو شخم میزد.
 صبح ۱۲ اسفند بود که به عقب آمدیم و اونا به خط زدن و دشمن یکسره آتش می ریخت .فکر میکنم علی بکتاش و احمد نهراقدم اونجا شهید شدن."
پس از 9 سال جاویدالاثری و چشم انتظاری خانواده این شهید بالاخره  در اسفند ماه سال   1374خورشیدی مصادف با روز جهانی قدس در ماه مبارک رمضان چندین استخوان از بقایای پیکر مطهرش به همراه یک عدد بادگیر و پلاک را که گروه تفحص سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به زادگاهش گنبدکاووس منتقل کرده بودند، به خانواده تحویل داده شد.
بقایای پیکر مطهر این شهید طی یک مراسم تشییع بسیار باشکوه در کنار سایر همرزمان و شهدای انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در گلزار شهدای امام زاده یحیی بن زید(ع) به خاک سپرده و برای همیشه تاریخ هستی، عند ربهم یرزقون شد.

1)    هردو نفر( احمد نهر اقدم و محمدرضا طراوت) در جبهه های حق علیه باطل به درجه ی رفیع شهادت نایل آمده اند.

تهیه و تنظیم : سید علی کریمیان
انتهای پیام/

نویسنده :

نظرات
آرشیو