گروه : گزارش /

شناسه: 5253

03 آذر 1403 11:09

دیدگاه: 0

ارسال توسط:

وقتی ساز کوچ از روی دیوار جرجان کوک می شود؛ قصه های ناگفته از غصه های روستای سلمان فارسی گنبد

پیش از اینکه کوچشان دهند ساک های سفر زنان این روستا آماده است البته نه برای کوچ از روی دیوار جرجان بلکه برای رفتن به شهرهای دوردست و کسب لقمه نانی برای خانواده، ظاهرا چاره ای ندارند چون مردان روستا بیکارند و کسی به آنها کاری نمی دهد.

به گزارش قابوس نامه، "اینجا روستای سلمان فارسی یک، از توابع دهستان سلطانعلی بخش مرکزی شهرستان گنبدکاووس است که در 35 کیلومتری شهر گنبد قرار دارد."فاطمه لگزایی یکی از بانوان تحصیلکردۀ این روستا است و معرفی سلمان فارسی را اینگونه برای ما آغاز می کند.

qaboosnameh 10

او می گوید: روزی کشاورزی و پنبه اینجا رونق زیادی داشته است اما امروز زمینها خشک و آبی برای زراعت ندارند، مردها بیکارند چون دستمزد کارگر مرد بیشتر است و صاحب کاران هم مایل به جذب کارگر مرد نیستن و عموما زنان به جای آنان به خاطر دستمزد کمتری که دریافت می کنند، آوارۀ شهر های دیگر می شوند.

این بانوی روستایی خانه ای متروکه را به ما نشان می دهد و ادامه می دهد این منزل یکی از 70 خانواری است که بخاطر نبود کار، از اینجا کوچ کرده اند!

این روستا بر روی بخشی از منطقه باستانی " دیوار تاریخی جرجان" قرار دارد و در طرح کوچ است و به این خاطر اجازه تغییر و تحول خاصی در وضعیت روستا نیز داده نمی شود از طرفی نبود آب و وضعیت نابسامان روستا باعث شده است یا اهالی روستا به شهر ها مهاجرت کنند و یا زنان و دختران آنان برای کار به شهر های دیگر استانها بروند.

"اینجا کودکان هم سهم زیادی از مادران خود ندارند" این از زبان مادرانی است که بخش اعظمی از ماههای سال را برای جمع آوری محصولات کشاورزی به شهر های شمالی و شمال غربی می روند.

زهرا چشک یکی از بانوان این روستا است. او می گوید: خیلی از خانم ها به خاطر وضعیت کارو زندگی  بچه دار نمی شوند و می گویند "چطور می شود بچه دار شد و آن را اینجا رها کردو رفت برای کار؟ چطور بچه ها را تربیت کنیم؟"

qaboosnameh 8

برخی دیگر بچه هایشان را که عموما خردسال و زیر سن دبستان هستند با خود می برند اما این مسئله هم برای آنان مشکل ساز شده است و زیر باران و آفتاب کودکان را پشت خود می بندند و همزمان کار می کنند تا مبادا سرکارگر مانع کسب قوت آنان شود.

شاه سلطان یکی از بانوان مسن روستا که یکسال است همسر خود را از دست داده نیز می گوید: دخترم برای تهیه جهیزیه خود در بابل و آمل میوه چینی می کند ، چاره ای ندارم چه کسی می خواهد خرج او را بدهد؟ دخترم بخاطر کار حتی به مراسم دفن پدرش هم نرسید!

qaboosnameh 9

مادرو پدر دیگری نیز از رفتن دخترشان برای کار می گویند و اینکه از امنیت و وضعیت زندگی او در غربت بی خبرند اما او چاره ای ندارد و باید کار کند چون پدرو مادر هر دو زمینگیر هستند و به گفتۀ مادرش"دخترم با "کار غریبی خرجمان را می دهد"

مادری دیگر از استعدادهای دو فرزند پسرش می گوید که فوتبالیست هستند اما به خاطر وضعیت نابسامان زندگی مجبورند برای خرج خانه شان دربدر شهر های دیگر شوند و کارو درآمدی نیست تا کفاف زندگی آنها را دهد.

qaboosnameh 7

بی بی گل میرزا شرفی دخترش را هم مانند دیگر دختران و زنان جوان روستا برای کار به شهری دیگر فرستاده است و همیشه نگران اوست که چه می پوشد؟ چه می خورد؟ اصلا حجاب دارد یا نه؟!  و با این وجدان نگران روزهای سخت و ناچاری برای به دست آوردن بخشی از مایحتاج خانواده را سپری می کند.

یکی از مردان جوان روستا خودش را به گروه ما می رساند و می گوید: به مسئولین بگوئید ما هم غیرت داریم و ناموس سرمان می شود ؛ فکری به حال ما کنند.

میرزا رضایت از اینکه زنان و دختران روستا در شهرهای غریب کار می کنند ناراحت است و در ادامه می گوید: نمی دانیم زنان و دختران ما کجا می خوابند و چه خورند؟ گاهی یک ماه و شاید بیشتر طول می کشد چکار کنیم کاری نیست وگرنه ما هم دوست داریم کار کنیم.

qaboosnameh 16

چهره مرد جوان از اینکه کارفرمایان مردان روستا را به کار نمی گیرند نگران و ناراحت است و از سویی دیدن وضعیت نابسامان معیشت ،آنها را در دوراهی زندگی گذاشته است!

مردان روستا می خواهند کار کنند اما به گفته اغلب آنها دستمزدی که به آنها داده می شود کفاف رفت و آمد و اقامت آنها در غربت را هم نمی دهد تا چه برسد که بخواهند برای خانواده نیز پولی بفرستند و این می شود مقدمه مهاجرت آنها با خانواده از روستا و دربه دری های بعدی آن!

اکبر بزی پیرمردی است که در مسیر راهمان می گوید: اینجا آب ندارد ، آب سد را هم آزاد نمی کنند تا از آن استفاده کنیم اگر هم آب باشد ما هم کشاورزی می کنیم، چرا باید دختران و زنان ما آوارۀ شهر غربت شوند؟

qaboosnameh 5

محمدرضا جهانتیغ یکی دیگر از اهالی روستا می گوید: چندین سال است که با توجه قرار گرفتن روستا در حریم دیوار تاریخی جرجان اجازه ساخت و ساز در روستا را هم نمی دهند و قرار شده است روستا به زمینی به مساحت 8 و نیم هکتار منتقل و با وام بلاعوض به ساخت منازل جدید کمک شود، اما در این رابطه همکاری نشده است.

qaboosnameh 12

مشکل کوچ از حریم دیوار تاریخی جرجان تنها به این وام و هزینه ساخت و ساز جدید خلاصه نمی شود و کشور لکزا فرجام که یکی از اهالی این روستا است نیز می گوید: به ما می گویند بروید در 250 متر زمین زندگی کنید؛ چطور می شود در حالیکه شغلی نداریم و کشاورزی رونقی ندارد و تنها راه امرار معاش بعضی از خانواده ها همین گاو و گوسفند است؛ در 250 متر، هم زندگی کنیم و هم دام هایمان را نگه داریم؟

او همچنین می گوید من مانند زنان جوان روستا توانایی کار در شهرهای دیگر را ندارم. اگر همین دام ها هم نباشد چطور خرج دختر دانشجویم را بدهم؟

این رفت و آمد های زنان روستا به شهرهای دیگر حوادثی را هم به همراه داشته است که یکی از این حوادث تصادف در مسیر است.

مرضیه چشک که حواشی کار زنان در شهرهای دیگر آسیب جدی به زندگیش وارد کرده است می گوید:  تنها دامی که داشتیم یک گاو بود آن را فروختیم و یک پیکان وانت خریدیم تا شوهرم کار کند و خرج زندگیمان را بدهد. در مسیر بردن زنان روستا برای کار تصادف کردند و یکی از زنان فوت کرد حالا هم دام از دستمان رفته هم باید 200 میلیون تومان دیه بدهیم تا خانواده آن رضایت بدهند. در حالیکه ما توانایی پرداخت آن را نداریم.

qaboosnameh 13

اکبرلکزا نوذری که عضو شورای روستا بود نیز می گوید: زنان با وسایلی می روند که مناسب انتقال خانم ها نیست و امنیت ندارد. پیش آمده است که همراه با ماشین به پارکینگ منتقل شده اند و 24 ساعت بلاتکلیف بوده اند تا کسی مشکلشان را حل کند؛ چون مجبورند از وسایلی استفاده کنند که هزینۀ کمتری برای سفرشان متحمل شوند.

qaboosnameh 6

مشکل آب آشامیدنی در این روستا نیز جدی است به طوری که در همین تابستان گذشته مردم برای تامین آب آشامیدنی از آب چاههای کشاورزی که بهداشتی نبودند استفاده می کردند.

qaboosnameh17

اخیرا شنیده شده مقدمات انتقال این روستا از حریم دیوار تاریخی جرجان نیز مهیا شده است اما آیا این انتقال تغییری در تامین معاش این خانواده ها ایجاد می کند؟

آیا نگرانی های زن 21 ساله ای را برطرف می کند که در گفتگو با خبرنگار ما می گوید:" بخاطر کار در شهر های دیگر همسرم می خواهد طلاقم دهد و خودش هم معتاد است و نمی تواند خرج دو فرزند من را بدهد؟! "

و آیا با انتقال در 250 متر زمین بدون هیچ منبع درآمدی دغدغۀ دختر جوانی که یکبار با "مرگ خودخواسته"دست و پنجه نرم کرده است حل می شود؟

او می گوید در یک اتاق زندگی می کند  و خانه اش حتی سرویس بهداشتی هم ندارد و علی رغم داشتن یک فرزند 7 ساله بخاطر اعتیاد اطرافیان و محیط نا آرام زندگیش اقدام به خودکشی هم کرده است!

و بی شک این جابجایی آب حیات را نیز برای روستائیان به ارمغان نخواهد آورد مگر اینکه همتی بلند برای زندگی بخشیدن به این منطقه صرف شود.

اینها قصه ای از غصۀ های اهالی روستایی است که میراثی جهانی زیر پا دارند و به گفتۀ مرد روستایی" اگر میراثی اینجاست ما نمی گوئیم برای ما بگذارند ولی ما را هم از این وضعیت نجات دهند."

گزارش از راحله شاددل

انتهای پیام/

نویسنده :

نظرات
آرشیو