گروه : اجتماعی /
زنان را با طناب آویزان کرده و شلاق می زدند.
به گزارش قابوس نامه به نقل از تسنیم ؛ یک زن مسیحی به نام دیانا که سه سال در اسارت گروههای تروریستی بود، به تشریح شرایط سخت و طاقتفرسای دوران اسارت و جنایات هولناک تروریستهای تکفیری پرداخت که متن این مصاحبه به شرح زیر است:
نامم دیانا است و دو دختر دارم و همسرم به شهادت رسیده است. همسرم افسر امنیتی بود که به ضرب گلوله از ناحیه کمر مجروح و یک سال و نیم فلج بود و سپس به شهادت رسید و یک سال بعد از آن افراد مسلح وارد منطقه عدرا العمالیه شدند.
پدرم اولین شهید شهر ما بود که افراد مسلح به دلیل هویت او یا همان دلایل طایفه ای و نژادی او را به قتل رساندند، ما از استان لاذقیه هستیم و نام خانوادگی ما را خواندند و یکی از آنان به دیگری گفت او را با گلوله بزن.
بعد از آن در منزل یکی از همسایگان پنهان شدیم اما آنان به دنبالمان آمدند و ما را پیدا کردند، سپس به محل استقرار پلیس بردند و هنگامی که از سوی ارتش سوریه هدف حمله قرار گرفتند ما را از در پشتی این پادگان به الجزیره الرابعه و سپس منطقه التوسع منتقل کردند.
ما 170 زن از جمله 60 کودک بودیم و یک نفر نیز فلج بود و یک نفر هم اختلالات ذهنی داشت، یکی از زنان نیز بیماری صرع داشت و یک بار که از هوش رفت،حرفهایی زد که از نظر افراد مسلح کفر بود و او را به شکل وحشیانه کتک زدند.
من هم بازجویی شدم، یکی از عموها و دو دایی ام افسر ارتش بودند از همین رو افراد مسلح در حالی که مادرم، چهار خواهر و دو دخترم کنارم بود، مرا کتک زدند، ماردم 60 سال داشت و دو دخترم خردسال بودند.
در بازجویی در حالی که چشمانم بسته بود، یکی از همین افراد مسلح به من گفت: دو گزینه داری یا خودت را شکنجه کنیم یا مادرت را ، به او گفتم: من را بزن و مادرم را رها کن.
در جریان بازجویی در مورد عموها و دایی هایم از من سوال کردند و مرا با کتک زدند در حالی که مادرم که سالخورده است و بیماری فشار خون و سرگیجه دارد، مقابل دیوار ایستاده بود.
پس از آن ما را پای پیاده به عدرا البلد بردند و دو فرزند کوچکم همراهم بودند و از آنجا با اتوبوس به شهر دوما بردند و 13 روز در شهر عربین در یک زیرزمین با شرایط بهداشتی نامساعد سپری کردیم، در آنجا دچار بیماری گری شده و به شدت گرسنه بودیم و فقط یک ظرف کوچک برنج می خوردیم.
کودکان خردسال شاهد صحنههای کاملا تروریستی بودند از جمله افرادی که با طناب آویزان شده و شکنجه میشدند، زندان ما به زندان مردان نزدیک بود و تروریستها افسران سوری را آویزان کرده و به شکل وحشیانه شکنجه میکردند.
در برخی موارد ناچار می شدیم آب آلوده بنوشیم به همین دلیل یک قطعه پارچه را روی شیر آب می گذاشتیم تا حشرات و آلودگی های آن گرفته شود و سپس آن را مینوشیدیم.
چقدر در اسارت بودی؟
دیانا: سه سال.
چه چیزی از اسارت برایت فراموش شدنی نیست؟
دیانا: ذلت و تحقیری که در حق من صورت گرفت، زیرا افراد مسلح تصور میکردند من یکی از خویشاوندان بشار اسد رئیس جمهور سوریه هستم و به من می گفتند: این خویشاوندتان است که شما را هدف بمباران قرار می دهد .. به دولت سوریه اتهامات زیادی میزدند، البته ما حرفهایشان را باور نمیکردیم ، آنان فقط به دنبال تحقیر ما بودند.
افراد مسلح که از اسیران برای انجام برخی کارها استفاده می کردند، از شما چه کاری می خواستند؟
دیانا: ما آب را از یک جا به جای دیگر می بردیم، با وجود اینکه بیماری مفصلی دارم، مجبور بودم آب را حمل کرده و آن را به منبع ذخیره منتقل کنم، اغلب آب کم بود و امکان استحمام وجود نداشت.
وقتی افراد مسلح ما را به دوما بردند، حدود 170 نفر بودیم، ما را بین گروههای تروریستی از جمله جبهه النصره تقسیم کردند واین گروه 50 نفر از ما را تحویل گرفت و گروه موسوم به گردان الرحمن و جیش الاسلام نیز هر یک 50 نفر دیگر را بردند.
ما را بین نظامیان قرار دادند تا از برای دریافت کمکهای بشر دوستانه از ما استفاده کنند، زیرا دولت سوریه تعداد زیادی خودروی حامل مواد غذایی و سوخت ارسال کرده بود و تلاش زیادی برای مبادله اسیران انجام داد اما افراد مسلح قبول نمی کردند.
- آیا برخی زنان بیش از دیگران شکنجه شدند؟
دیانا: افراد مسلح وقتی در تلفن همراه یکی از زنان که از غوطه شرقی بود، شماره و نام برخی افسران ارتش را دیدند او را به همکاری با نظام متهم کردند در نتیجه او را به شکل وحشتناکی شکنجه کردند به این معنی که او را با طناب آویزان کرده و با کمربند شلاق می زدند.
افراد مسلح به ما به عنوان هوادار دولت به دیده افراد کافر می نگریستند و می گفتند شما را به اسارت گرفتیم تا با اسیرانی که در بازداشتگاههای سوریه در بند هستند، مبادله کنیم.
افراد مسلح از مردان در حفر تونل استفاده می کردند و این افراد هر لحظه هدف حمله قرار داشتند در نتیجه تعدادی از آنان به شهادت رسیدند و علاوه بر این از آنان برای مین گذاری استفاده میکردند و به آنان اجازه نمی دادند صدایی از آنان شنیده شود واگر میشنیدند یکی از این اسیران با صدای بلند صحبت میکند و یا با دوستانش شوخی می کند، او را وحشیانه با شلاق میزدند، بیش از یکصد ضربه تا جایی که جلاد با شکنجه سرگرم میشد و اغلب به دلیل کار زیاد خسته میشد از همین رو جلادها به نوبت این کار را انجام میدادند.
در مورد کودکان سعی می کردیم آنان را سرگرم کرده و برایشان شادیهای کوچک بسازم و یا با آنان بازی کنیم، اما احساس می کردم کودکان در درون خود حس غریبی دارند، وضع آنها عادی نبود، اما اکنون بعد از نجات از اسارت آنان را به مدرسه مخصوص فرزندان شهدا فرستاده ایم تا به آنان توجه شود و روحیه شان نیز بهتر شود.
- چطور از اسارت بیرون آمدید؟
دیانا: از طریق تبادل اسیران، دولت سوریه اقدام به تبادل اسیران کرد، ما 27 نفر از جمله هفت کودک در مقابل 14 نفرکه دولت بازداشت کرده بود، آزاد شدیم.
- آیا امیدی به آزادی داشتید یا ناامید شده بودید؟
دیانا: افراد مسلح همواره به ما دروغ می گفتند، سه سال به امید رهایی اسیر بودیم و افراد مسلح به ما می گفتند: "نظام نمی خواهد شما را از اینجا بیرون ببرد، برایمان گلوله فرستاده تا شما را بکشیم، خانوادههایتان به هیچ وجه سراغی از شما نمیگیرند"، ولی ما آزاد شدیم و متوجه شدیم بر خلاف گفتههای آنان دولت سوریه تلاش زیادی برای آزادی ما به عمل آورده بود.
انتهای پیام/
نظرات