شماره : 5242
تاریخ : 1396-07-18 07:47
زینب (س) فیلسوف هنر و زیبایی ! / یادداشت <p style="text-align: justify;">حضرت زینب(س) تنها یک زن درد کشیده و داغ دیده و حتی فقط به عنوان یک مبلغ عاشورایی نیست بلکه می توان از ایشان به عنوان یک فیلسوف بزرگ هنر و زیبایی یاد کنیم ! زیرا او در برابر تمام نظریاتی که در حوزۀ هنر و زیبایی از سقراط تا به امروز &ndash; حتی !! &ndash; بیان شده است ، حرف تازه و نگاه ویژه و درک جدیدی از هنر و زیبایی ارائه داده که از دید فیلسوفان هنر و زیبایی و از منظر هنرمندان پنهان مانده است !</p>

به گزارش قابوس نامه، در زمان سقراط  سوال « زیبایی چیست ؟!»  موضوعیت پیدا کرد و از « زیبا کیست » ؟! و «چیست »؟! تفکیک شد، سقراط در پاسخ به اين پرسش كه چگونه اشياي زيبا را مي‌شناسد، به آريستيپوس مي‌گويد كه اشياي زيبا بسيار متعدد و گوناگون هستند و شبيه هم نيستند. يك دونده زيبا شبيه يك كشتي‌گير زيبا نيست و يك سپر زيبا شبيه يك نيزه زيبا نيست و اين نمي‌تواند طور ديگري باشد زيرا يك سپر زماني زيباست كه بتواند خوب محافظت كند و يك نيزه زماني زيباست كه با سرعت بتواند پرتاب شود.

هر چيزي هنگامي زيباست كه به نحو مناسب در خدمت هدفش قرار گيرد: "حتي يك سپر طلايي مي‌تواند زشت و يك سطل آشغال مي‌تواند زيبا باشد اگر اولي به گونه‌اي نامناسب و دومي به طرزي مناسب در راستاي هدفش قرار گيرد. زيرا تمام چيزها در رابطه با اهدافي كه خوب برگزيده شده‌اند زيبا و خوب هستند و تمام چيزهايي كه در رابطه با اهدافشان بد انتخاب شده‌اند، زشت و بد هستند."

در روزگار افلاطون زیبایی شناسی مطرح شد و عمق پیدا کرد .  افلاطون زیبایی را هماهنگی اجزا با کل می‌دانست و آن را به دو نوع زیبایی طبیعت و موجودات زنده و زیبایی هندسه، خط و دایره تقسیم می‌کرد.

او معتقد بود که زیبایی طبیعی نسبی است، در حالی که زیبایی هندسی یا آنچه به دست بشر ساخته می‌شود مطلق است و آنچه در نظریه افلاطون، زیبایی هندسی نامیده شده را لوکوربوزیه زیبایی مهندسی نامیده‌است .

ارسطو فیلسوف سومی است که نظراتش بسیار مهم است آنقدر که توانست دوره ای از تاریخ فلسفه را به نام خود ثبت کند و فیلسوفان مسلمان از آراء اش استفاده کردند .

ارسطو زيبايي را در رساله خطابه تعريف مي‌كند؛ « زيبايي چيزي است كه به خودي خود ارزشمند است و در عين حال لذت مي‌بخشد.» بر اين اساس ارسطو تعريف زيبايي را بر دو ويژگي زيبايي بنا نهاد؛ نخست اينكه او زيبايي را به عنوان چيزي كه ارزشش ذاتي آن است - و نه در ارتباط با تاثيراتش - تفسير كرد. ثانياً او زيبايي را به عنوان چيزي كه فراهم آورنده لذت است تعبير كرد به عبارت ديگر، زيبايي را نه تنها به عنوان چيزي كه ارزش دارد، بلكه چيزي تفسير كرد كه موجب لذت و تحسين مي‌شود.

بعد از این قله های فلسفه در یونان ، فیلسوفان و نظریه پردازان اسلامی نیز در باب هنر و زیبایی نظر دادند . فیلسوفانی چون ابن سینا ، فارابی ، ملاصدرا ... حتی عرفایی چون مولوی و عطار هم دربارۀ زیبایی صاحب نظر اند اما آنچه فصل مشترک اندیشه ی همۀ این بزرگان است ، این است که زیبایی ، رابطۀ مستقیم دارد با آنچه انسان آن را « خوشایند » می داند !

هم زیبایی مادی و هم زیبایی معنوی ...
هم زیبایی های حسی هم زیبایی های عقلی ...
هم زیبایی های طبیعی هم زیبایی های غیر طبیعی ...

همه و همه گزارش دهنده ی خوشی ها و خوشایندی های انسان است از مظاهر و جلوه ها و نمود های زیبایی ...

هیچ فیلسوفی از این زاویه ، نگاه متفاوتی نداشته و تحقیقا برآنند که ؛ زیبایی،  مطلوب انسان است برای اینکه انسان با دیدنش ، با ادراکش ، با فهمش ، با شنیدن و دیدن و پذیرفتنش لذت می برد.

تا اینجای بحث نه ما نکتۀ متفاوتی ارائه داده ایم نه مجموع فلاسفه حرف حیرت انگیزی زده اند. اگرچه باریک بینی و ظرافت نگاه های این بزرگان و اندیشمندانی چون هگل ، کانت ، دکارت ، شوپنهاور و ... قابل تقدیر و ستایش است اما قرار است ما به یکی از شخصیت های تاریخ اسلام ، نه به عنوان یک انسان الهیاتی ، نه به عنوان یک عالم دینی و نه حتی به عنوان یک مبارز سیاسی و زن فعال  اجتماعی ، بلکه به عنوان یک فیلسوف بزرگ زیبایی نگاه متفاوتی داشته باشیم .

این فیلسوف عالی قدر حضرت زینب کبری (س) است !!
از اینجا به بعد به او نه به چشم یک زن درد کشیده و داغ دیده و نه حتی به عنوان یک مبلغ عاشورایی بلکه به عنوان یک فیلسوف بزرگ هنر و زیبایی یاد می کنیم ! زیرا او در برابر تمام نظریاتی که در حوزۀ هنر و زیبایی از سقراط تا به امروز – حتی !! – بیان شده است ، حرف تازه و نگاه ویژه و درک جدیدی از هنر و زیبایی ارائه داده که از دید فیلسوفان هنر و زیبایی و از منظر هنرمندان پنهان مانده است !

به گواهی تاریخ ، ما زینبی را می شناسیم که ؛
1 . در مکتب علی و فاطمه و حسن و حسین پرورش پیدا کرده است و جزو اهل علم و فضل و جزو محدثیین و مفسرین روزگار محسوب می شود . کسی است که شهادت را هنر مردان خدا می داند و معتقد به هنر شهودی است زیرا او در شهودخانۀ علی و فاطمه پرورش پیدا کرده است و در هنر خطابه به فصاحت و بلاغت علی و فاطمه فرزندان ارشدشان -  حسن و حسین – سخن می گوید و خطبه می خواند.

خطبه ای که یزید را به تحیر وا می دارد. یزدی که خود هنرشناس است، شاعر است و بلیغ سخن می گوید اگرچه این همه هنر را در خدمت وصف شراب و زنان هرزه و قمار گرفته است ! و این تفاوت بزرگ هنر است از دیدگاه هنرمند و فیلسوف هنری چون زینب (س) و یزید ابن معاویه !!

در تاریخ نقل شده است که در کاخ یزید، زینب(س) سخنرانی هنرمندانه و بلیغی ایراد کرد که غیر از هنر شهودی نمی توان چیزی به آن گفت زیرا با وجود آن همه درد فقط عبارات شهودی است که بر زبان می نشیند و همه را تحت تاثیر قرار می دهد . به تعبیر مصطلح در شعر و شاعری انگار روح القدس است که به زینب القاء می کند.

عباراتی شعر گونه را ... پس زینب هنرمندی است که دردها و رنج هایش را به زبان پدری اش بیان می کند ... آنچه به عنوان زبان فوق بشر ودرجه ای پایین تر از زبان وحی از آن یاد می شود. ( این تعبیر را در مورد نهج البلاغه گفته اند اما می توان آن را به خطبۀ زینب کبری (س) نیز تعمیم داد .)

فصاحت و بلاغت زینب را وقتی می توانیم بهتر بفهمیم که هنر شهودی را بهتر بفهمیم . هنری که جوششی است اما جوششی که از چشمه ای زلال برمی خیزد . چشمۀ دردهای والا ، رنج های مقدس و بصیرتی نافذ که همه در وجود زینب بود و به شکل کلمات از زبانش جاری شد.

در کتاب شریف لهوف و ایضا برخی مقاتل از جمله مقتل ابن مخنف آمده که؛
«« زینب دختر علی بن ابی طالب ـ علیه السّلام ـ برخاست و گفت: «سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است و درود خدا بر پیغمبر ـ صلی الله علیه و آله ـ و همة خاندان او باد. راست گفت خدای سبحانه که فرمود: «سزای کسانی که مرتکب کار زشت شدند زشتی است، آنان که آیات خدا را تکذیب کردند و به آن ها استهزاء نمودند.» ای یزید آیا گمان می بری این که اطراف زمین و ‌آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و دارای مقام و منزلت شده ای، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی، شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو می چرخد، و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است؟؟ آرام باش، آهسته تر. آیا فراموش کرده ای قول خداوند متعال را «گمان نکنند آنان که کافر گشته اند این که ما آنها را مهلت می دهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت می دهیم تا گناه بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک !

آیا این از عدالت است ای فرزند بردگان آزاد شده (رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ ) که تو، زنان و کنیزگان خود را پشت پرده نگه داری ولی دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ اسیر باشند؟ پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کنی و صورتهایشان را بگشایی، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومی و غریب چشم بدانها دوزند، و نزدیک و دور و وضیع و شریف چهرة آنان را بنگرند در حالی که از مردان و پرستاران ایشان کسی با ایشان نبوده و چگونه امید می رود که مراقبت و نگهبانی ما کند کسی که جگر آزادگان را جویده و از دهان بیرون افکنده است؟ و گوشتش به خون شهیدان نمو کرده است؟ (کنایه از این که از فرزند هند جگر خوار چه توقع می توان داشت) چگونه به دشمنی با ما نشتابد آن کسی که کینه ما را از بدر و احد در دل دارد و همیشه با دیدة بغض و عداوت در ما می نگرد؟ آنگاه بدون آن که خود را گناهکار بدانی و مرتکب امری عظیم بشماری این شعر می خوانی

فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا یا یزید لا تشل ...
و با چوبی که در دست داری بر دندانهای ابی عبدالله ـ علیه السّلام ـ سید جوانان اهل بهشت می زنی. چرا این شعر نخوانی حال آن که دل های ما را مجروح و زخمناک نمودی و اصل و ریشة ما را با ریختن خون ذریة رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب بریدی، آنگاه پدران و نیاکان خود را ندا می دهی و گمان داری که ندای تو را می شنوند؟! زود باشد که به آنان ملحق شوی و آرزو کنی کاش شل و گنگ بودی نمی گفتی آنچه را که گفتی و نمی کردی آنچه را کردی.

بارالها بگیر حق ما را و انتقام بکش از هر که به ما ستم کرد و فرو فرست غضب خود را بر هر که خون ما ریخت و حامیان ما را کشت.

ای یزید! به خدا سوگند نشکافتی مگر پوست خود را، و نبریدی مگر گوشت خود را و زود باشد که بر رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ وارد شوی در حالتی که بر دوش داشته باشی مسئولیت ریختن خون ذریة او را، و شکستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامی که خداوند جمع می کند پراکندگی ایشان را، و می گیرد حق ایشان را «و گمان مبر آنان را که در راه خدا کشته شدند مردگانند، بلکه ایشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزی می خورند.»

و کافی است تو را خداوند از جهت داوری و کافی است محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ تو را برای مخاصمت و جبرئیل برای یاری او و معاونت.

و بزودی آن کس که کار حکومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند که پاداش ستمکاران بد است و در یابد که مقام کدام یک از شما بدتر و یاور او ضعیف تر است. و اگر مصایب روزگار مرا بر آن داشت که با تو مخاطبه و تکلم کنم ولی بدان قدر تو را کم می کنم و سرزنش تو را عظیم و توبیخ تو را بسیار می شمارم، این جزع و بی تابی که می بینی نه از ترس قدرت و هیبت توست، لکن چشمها گریان و سینه ها سوزان است.

چه سخت و دشوار است که نجیبانی که لشکر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) که حزب شیطانند، کشته گردند و خون ما از دستهایشان بریزد، و دهان ایشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد های پاک و پاکیزه را گرگهای بیابان سرکشی کنند، و کفتارها در خاک بغلطانند (کنایه از غربت و بی کسی آنها). ای یزید! اگر امروز ما را غنیمت خود دانستی زود باشد که این غنیمت موجب غرامت(ضرر) تو گردد در هنگامی که نیابی مگر آنچه را که از پیش فرستاده ای، و نیست خداوند بر بندگان ستم کننده، به خدا شکایت می کنیم و بر او اعتماد می نماییم.

ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی، وحی ما را نتوانی از بین ببری، به نهایت ما نتوانی رسید، هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود، رای توست و روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو رو به پراکندگی است،‌در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد.

سپاس خدای را که اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت کرد و آخر ما را به شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا می خواهیم که ثواب آنها را کامل کند و بر ثوابشان بیفزاید، و برای ما نیکو خلف و جانشین باشد، که اوست خداوند رحیم و پروردگار ودود، و ما را کافی در هر امری و نیکو وکیل است... »

باری ؛ ما از کنار زینب (س) به سادگی عبور کرده و به تعبیر مرحوم شریعتی او را بعد از واقعه ی عاشورا گم می کنیم ! اما حقیقت این است  که می توان از زوایای مختلف به این وجود سراسر نور نگاهی نو و متفاوت داشته باشیم .

ما در این نوشته و گفتار کوتاه  بر چشم عینک زیبایی شناسی زده و زینب را از ااین منظر نگاه می کنیم و می بینیم که زیبایی و هنر در نگاه زینب (س) بسیار متفاوت است با آنچه تمام فیلسوفان هنر در طول قرن ها بیان داشته اند و آن عبارت نورانیِ وحی گونه که از زبان زینب جاری شده است و ما بارها خوانده ایم و شنیده ایم اما به عمق استتیک آن توجه نکرده ایم این عبارت است که « ما رایت الا جمیلا » من جز زیبایی چیزی ندیدم.

2 . حرف نو و تازه و قابل تامل زینب (س) که جنبه ی فلسفی ( فلسفه ی هنر و زیبایی شناسی ) دارد همین عبارت نورانی است و همین عبارت است که به وسیلۀ آن می توانیم زینب را در شمار فیلسوفان هنر و زیبایی بر شمرده و حرف تازۀ او را در برابر بسیاری از مکاتب فلسفۀ هنر و زیبایی علم کرده و با افتخار بگوییم ما زین پس فلسفۀ تازه ای در هنر و زیبایی داریم و ضمن احترام و استفاده از نظر نظریه پردازان هنر و زیبایی از سقراط تا امروز در شرق و غرب عالم – خود را وابسته به جریانی تازه در فلسفه ی هنر می بینیم که نگاهی تازه به زیبایی دارد چنان که در مرگ هم زیبایی می بیند و نه مرگی عادی !

بلکه اولا از مرگی سخن می گوید که عین شهود است و آن را شهادت می دانیم . ثانیا نه مرگ یک تن و دو تن و یک خانواده ... بلکه شهادت ، مرگ و اسارت و دریده شدن و مثله گشتن و لگد مال شدن و پاره شدن گلوی کودک و بریده شدن سر نزدیکان و کتک خوردن زنان و کودکان وشهادت برادران و فرزندان و فرزندان برادران و یتیمی دخترکان و مرگ یارانی صدیق و دشتی سراسر سرخ از خون عاشقانی عاقل و عاقلانی عاشق و  هزاران بلا و رنج که در یک روز بر سر یک گروه خاص آمده و شاهدش یک زن زیبایی شناس است به نام زینب و او در مقام یک فیلسوف عالی قدر هنر و زیبایی از این همه رنج  درد به عنوان زیبایی یاد می کند . !!! سبحان الله !!!!!

بنابر این شهادت – که هنر مردان خداست با قرائت زینبی به زیبایی تعبیر می شود و این همان گمشده ی مکاتب فلسفی و زیبایی شناسی است که همه چیز را دنیایی ، لذت بخش برای روح و نهایتا طبیعی تعریف می کنند.

بعد از فتح کربلا – که رسانه های اموی از آن به عنوان فتح الفتوح یاد می کردند - «عبیدالله بن زیاد» در كاخ خود دیدار عمومی ترتیب داده بود و دستور داده بود تا سر بریده امام حسین ـ علیه السّلام ـ را در برابرش بگذارند.

آنگاه زنان و كودكان را وارد كاخ نمودند. به گواهی تاریخ ،  زینب كبری ـ سلام الله علیها ـ در حالی كه كم ارزش‎ترین لباس‎های خود را به تن داشت در حالی كه زنان و كنیزان اطراف او را گرفته بودند، به صورت ناشناس وارد مجلس شد و بی‎اعتنا به دستگاه ابن زیاد، درگوشه‎ای نشست. عبیدالله چشمش به او افتاد و شكوه و متانت او توجه ابن زیاد را به خود جلب كرد.  پس پرسید: «این زن كه خود را كنار كشیده و دیگر زنان گردش جمع شده‎اند كیست؟!

زینب پاسخ نگفت. عبیدالله سؤال خود را تكرار كرد. یكی از كنیزان گفت: «او زینب ـ سلام الله علیها ـ دختر فاطمه دختر پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ است»

عبیدالله رو به زینب كرد و گفت: «ستایش خدا را كه شما خانواده را رسوا ساخت و كشت و نشان داد كه آنچه می‎گفتید دروغی بیش نبود.»

زینب پاسخ داد: «ستایش خدا را كه ما را به واسطه پیامبر خود (كه از خاندان ماست) گرامی داشت و از پلیدی پاك گردانید. جز فاسق رسوا نمی‎شود و جز بدكار، دروغ نمی‎گوید، و بد كار ما نیستیم بلكه دیگرانند‌ (یعنی تو و پیروانت هستید) و ستایش مخصوص خداست.»

ـ دیدی خدا با خاندانت چه كرد؟

ـ جز زیبایی ندیدم! آنان كسانی بودند كه خدا مقدّر ساخته بود كشته شوند و آنها نیز اطاعت كرده و به سوی آرامگاه خود شتافتند و بزودی خداوند تو و آنان را (در روز رستاخیز) با هم روبرو می‎كند و آنان از تو، به درگاه خدا شكایت و دادخواهی خواهند كرد، اینك بنگر كه آن روز چه كسی پیروز خواهد شد، مادرت به عزایت بنشیند ای پسر مرجانه!

ابن زیاد از این جملات صریح و تند زینب كبری ـ سلام الله علیها ـ بسیار خشمگین شد و خواست تصمیم سوئی بگیرد ولی یكی از حاضران به نام «عمرو بن حُرَیث» گفت: «امیر! این یك زن است و كسی زن را به خاطر سخنانش مؤاخذه نمی‎كند.»
ابن زیاد بار دیگر خطاب به زینب ـ سلام الله علیها ـ گفت: «خداوند دلم را با كشته شدن برادر نافرمانت حسین و خاندان و لشكر سركش او شفا داد.»

زینب ـ سلام الله علیها ـ فرمود: «به خدا قسم مهتر مرا كشتی، نهال مرا قطع كردی و ریشه مرا در آوردی، اگر این كار مایه شفای توست، همانا شفا یافته‎ای»

پسر زیاد كه تحت تأثیر شیوایی كلام زینب قرار گرفته بود، با خشم و استهزاء گفت: «این هم مثل پدرش علی سخن پرداز است؛ به جان خودم پدرت نیز شاعر بود و سخن به سجع می‎گفت.»

زینب فرمود: «زن را با سجع گویی چه كار؟» (حالا چه وقت سجع گفتن است؟)

و ما زینبی چنین محکم و چنین دانشمند و چنین زیبایی شناس و چنین هنرمند و چنین بزرگ را چگونه معرفی کرده ایم ؟!

زینبی خسته از رنج ها که دائما می نالد و غصه می خورد و دائما برای به میدان رفتن هر جوان و برای شهادت هر عزیز بهانه تراشی می کند، وقت تلف می نماید تا بزم برخی مداحان گرم تر شده و گریۀ بیشتری جمع کنند. ( که البته گریۀ برخاسته از معرفت  در جای خودش مقدس ، محترم و ارزشمند و محرک تاریخ است اما حقیقت اندیشۀزینب(س)  نباید در گریۀ بر او محو شود و این است که جای افسوس دارد ! )

3 . در طول تاریخ کم نبودند افرادی که کشته شدند به فجیع ترین شکل ، حتی بدنشان بر روی دار ماند و جسدشان را سوزاندند و ... به عنوان مثال شخصیتی چون حسین منصور حلاج را می شناسیم که یکی از اسطوره های تصوف است. قرن هاست که حماسۀ حلاج ، به عنوان يک اسطوره در تصوف نقل مي شود و با تمام ابهاماتي که دارد مورد توجه قرار مي گيرد. اين توجه و علاقمندي به شخصيت هاي بزرگ و حفاظت از ميراث به جاي مانده اگرچه مبارک است اما بايد در نظر داشته باشيم که تمام عرفان در شطح گويي ها و تجربه هاي صوفيانه خلاصه نمي شود، بلکه بر اساس آموزه هاي اصيل اسلامي ، مفاهيمي چون ولايتمداري ، اطاعت از فرامين الهي ، دستورات رسول و اطاعت از اولوالامر نيز مي تواند اصل عرفان باشد و پيوند شريعت و طريقت را براي دريافت حقيقت محکم تر سازد.

و زینب (س) محکم ترین و صبورترین زن تاریخ است که در برابر رنج ها ایستادگی کرد و بجای شیون ، حماسه خواند – به جای شطح سرایی ، پیام رسان کربلا شد و به جای رنجش از زخم های حسین(ع) و یارانش همه را زیبایی معرفی کرد تا تاریخ فلسفۀ هنر و زیبایی بداند که می توان مرگ را زیبا دید ، درد را زیبا دید ، اسارت را زیبا دید و نسلی از هنرمندان را تربیت کرد که برای این همه درد و رنج و کشتن و سربریدن و اسارت کشیدن اثر هنری خلق کرده و زیبا ببینند آنچه را که زینب هم زیبا دید .

بر این اساس هنرمندی که در عرصه ی هنر انقلاب ، خلق ِ اثر می کند و هنر عاشورایی خویش را عرضه می دارد ، وامدار هیچ مکتب و جریانی در فلسفۀ هنر و زیبایی نیست جز فلسفۀ هنر و زیبایی زینبی !

4 . تاریخ فلسفه به ما می گوید که گاه از فیلسوفانی در حد چند جمله باقی مانده اما از دل همان جمله ها مکتب های فلسفی خلق شده است!

تاریخ فلسفه به ما می گوید که در مسئلۀ هنر و زیبایی ، برخی از اندیشمندان – خصوصا غربی – اظهار نظر خاصی نکردند اما از ظرفیت آراء و اندیشه ها شان در زیبایی و هنر استفاده شده و امروز در قالب فلسفۀ هنری خاص از آنها یاد می شود.
... اما ما نتوانستیم از عبارت  « ما رأيت الاّ جميلاً» در تبیین فلسفۀ یک زن درد کشیده و داغ دیده و نه حتی به عنوان یک مبلغ عاشورایی بلکه به عنوان یک فیلسوف بزرگ هنر و زیبایی یاد می کنیم!

زیرا او در برابر تمام نظریاتی که در حوزۀ هنر و زیبایی از سقراط تا به امروز – حتی !! – بیان شده است ، حرف تازه و نگاه ویژه و درک جدیدی از هنر و زیبایی ارائه داده است که از دید فیلسوفان هنر و زیبایی و از منظر هنرمندان پنهان مانده است !
اما ما نتوانستیم از عبارت  « ما رأيت الاّ جميلاً» در تبیین فلسفه ی هنر و زیبایی بهره ببریم و آن را نهادینه کنیم تا هنرمند عاشورایی و انقلابی ما بداند که هنرش از کدام چشمه جاری می شود.

در فلسفۀ هنر و زیبایی ، برای ما هر « ایسمی» مبارک ، جذاب و قابل بحث آکادمیک بوده است الا « زینبیسم » ...


در حالی که نگاه زینب به مسئلۀ هنر ( = شهادت در راه خدا ) و زیبایی ( - مارایت الا جمیلا ) را نمی توان در هیچ مکتبی یافت.

این نوع نگاه به هنر و زیبایی ، فقط در اتمسفر حیات طیبۀ زینبی و فقط در هندسه ی معرفتی این بانو قابل مشاهده و ادراک است .

سلام علی قلب زینب الصبور ...

مجتبی طالبی
نویسنده و تهیه کننده صدا و سیمای مرکز گلستان
مدرس و دبیرپژوهشی گروه فلسفه و عرفان اسلامی جامعه المصطفی العالمیه . واحد گرگان