شناسه: 9491

31 فروردین 1403 17:12

دیدگاه: 0

ارسال توسط:

چون غرض آمدهنرپوشیده ماند|ملاک ارزیابی اندیشمندان؛بودن یا نبودن درزمین اندیشه کدیور نیست

در طی این یادداشت «مجتبی طالبی »به پاسخ « نقد آقای کدیور به علامه حسن زاده آملی » می پردازد.

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی قابوس نامه ، مجتبی طالبی در طی یادداشتی نوشت؛ 
محسن کدیور از علامه حسن زاده آملی انتقاد کرده است که ؛
۱. حسن زاده «سرگرم ملکوت و غافل از رنج مردم در ناسوت است ! »
۲. حسن حسن زاده آملی، عالِمی از دوران سپری شده است .
۳ . تبحر حسن زاده در فلسفه و نجوم و ریاضیات و فقه ، دلالتی بر «شعور سیاسی» وی ندارد.  
۴ . حسن زاده راه استاد خود سیدمحمد حسین طباطبایی را نرفته - که آخرین پیام طباطبایی (نیمه اول پائیز ۱۳۶۰) این بود: «در این انقلاب یک شهید واقعی بود، که مظلومانه هم شهید شد، و آن اسلام بود.»!!
۵ . تمایز علوم دینی از علوم سیاسی بلکه از سیاست روزمره یک اصل اساسی است. با سیر و سلوک عرفانی نه می توان در دانش‌های تجربی ادعایی کرد، و نه در عالَم سیاست موضع درستی گرفت.
۶ . حسن زاده در کتاب « انسان در عرف عرفان » مداحی مسئولین را کرده است .

اکنون این شش گزاره که ادعای جناب کدیور است را بررسی کرده و اجمالا نکاتی را یادآور می شوم
.
۱ . اینکه حسن زاده «سرگرم ملکوت و غافل از رنج مردم در ناسوت است ! » باید معنا شود .

h136
اولا علامه حسن زاده آملی ، کارگزار حکومت نبوده که بخواهد دردهای معیشتی و رنج های مردم را درمان کند ‌. شغل معلم ، معلوم است . معلمی کردن و ساختن شاگردان متعهدی که وقتی کارگزار حکومت شدند ، مرد میدان باشند و خدمت کنند ، نه اینکه به بهانه اپوزیسیون شدن و نشستن در رسانه های جهت دار ، بی درد زندگی کنند و از درد مردم بگویند ! ( آقای کدیور که خود مدتی از شاگردان علامه است ، ادعا می کند ؛ «در اواخر دهه شصت مدت کوتاهی به درس شرح اشارات وی رفتم. ایشان همچنان دل در طبیعیات قدیم و مشخصا هنوز به «عالم اثیری» اعتقاد داشت. اینکه در دوران مدرن عالمی مطلع از ریاضیات و هیئت هنوز از حصار فیزیک و نجوم دوران پیشامدرن بیرون نیامده برایم تعجب آور بود. دیگر در کلاسهایش شرکت نکردم».)

آقای کدیور نمی دانند که گرفتار مغالطه ی « پیش فرض نادرست» شده اند .

علم یک بنا ست و برای ساخته شدن یک بنا ، مقدماتی لازم است . علوم عقلی ، نقلی و شهودی مبادی و مبانی ای دارد . عظمت یک معلم توانا و متعهد به علم ، در همین است که به شاگردان « بیاموزد» و عمرش را در این راه صرف کند .

بعید می دانم آقای کدیور ندانند دروسی که حسن زاده آنها را تدریس می کردند ، چه پیشن نیازهایی دارد ! و برای تحقق اش چه انسان های ترازی را می طلبد !

بله ، کدیور حق داشته که کلاس درس علامه حسن زاده را ترک کند ! اما نه به آن دلیل که خود گفته، بلکه بخاطر تطبیق نداشتن پیش نیازهای آن دروس با مبانی فکری کدیور !

خیال آقای کدیور را راحت کنم ؛

از کلاس درس آقای حسن زاده آملی ، قطعا سکولاریسم ، لیبرالیسم و انواع ایسم های التقاطی و شبه روشنفکری بیرون نمی آید .

بنابراین اگر رنجی به مردم رسیده است ، محصول تفکر متعالی و مصلحانه ی حسن زاده آملی نیست . محصول «التقاطی فکر کردن» و «چپ »و« راست» نمودن فکر و «پیاده کردم مدل های غربی و شرقی در دل جامعه اسلامی »است که از قضای روزگار ، آقای کدیور ، مدافع و سینه چاک برخی از همین نگاه هاست !

تبدیل مرجعیت شیعه به یک جریان سکولار و ایستا و تبدیل حوزه های علمیه به پناهگاه التقاط روشنفکری و استفاده از نظریات درجه چندم و نخ نماشده ی الهیات غرب به اسم روشنفکری دینی ، نمی تواند میوه ی درخت حسن زاده ی آملی باشد .

پس باید حق بدهیم به آقای کدیور که خود را در کلاس درس حسن زاده ، شاگرد نداند و طفلی شود گریز پا !

خلاصه اینکه هر علم مبانی و مبادی دارد . اندیشه ی حسن زاده آملی ، شجره ی طیبه ای بود که در زمین حکمت متعالیه ( که خود مرج البحرین عرفان ، برهان و قرآن است ) سر از خاک برآورد و ثمره اش تربیت نسلی است که زیر بار التقاط نمی رود و با اصالت می اندیشد .

اینکه مردم رنج می کشند را همه قبول داریم اما بهتر است آقای کدیور بروند و از دوستان خود بپرسند که در سالها حکومت بر مردم ( جریان لیبرال ، اصلاحات و اعتدال بیشترین دوران حاکمیت را تا امروز در انقلاب داشته است ) چرا از رنج های مردم غافل بوده اند و نتوانستند که مدل « سیاست متعالیه» را پیاده کنند . بهتر است آقای کدیور از آنها مطالبه کند نه از یک معلم که درد و رنج مردم را بهتر از جریان «روشنفکران فراری» می دید و مردمی باقی ماند . آقای کدیور نباید فراموش کند که زیر تابوت این عالم وارسته را ، «مردم رنج کشیده »گرفتند نه «جریان های سیاسی و روشنفکری »! پس بهتر است جناب کدیور از «عالم مُثُل روشنفکری »، به «جهان واقعیات مردم مومن و انقلابی» تشریف بیاورند ، شاید چشمشان به روی حقایق بازتر شود .

۲ .اینکه «دوران حسن زاده آملی ، دوره ای سپری شده است» ، باید مورد تحلیل قرار بگیرد .

h137
تحلیلش باشد برای بعد ! اما سوال می کنم ، آیا دوران مولوی ، حافظ ، سقراط ، افلاطون ، ویکتورهوگو ، خیام ، ملاصدرا و .‌‌.. گذشته است ؟!

قطعا چنین افرادی ، دوران حیات مادی شأن گذشته اما علم و معرفت که از سنخ ماده نیست که بگذرد و کنار گذاشته شود ! این نوع نگرش «پوزیتویستی» به علم حتی در خود غرب منسوخ شده و امروز حتی غربی ها وقتی سخن از «علم » می کنند به سراغ «تاریخ علم» و «فلسفه علم» و حتی «فیزیک نظری قدیم» می روند و در «آکادمی های علوم »، «فلسفه ی علوم» در کنار «تاریخ آن علم » و ... تدریس می شود .

بماند که برخی چهره های جهان اسلام ، «آوانگارد» تر از آن بوده اند که در دوران خود بگنجند و باید قرن ها بگذرد که زوایای اندیشه یک اندیشمند ، آشکار شود .
یک قلمش «ملاصدرا »؛! ،
قلم های دیگر را خود کدیور بهتر می شناسد .
فقط افسوس که « چون غرض آمد ، هنر پوشیده شد ... »

۳ . بر خلاف رأی کدیور که معتقد است ( تبحر حسن زاده در فلسفه و نجوم و ریاضیات و فقه ، دلالتی بر «شعور سیاسی» ندارد! ) باید گفت «... تا سیاست را چه تعریف کنیم ؟! )

h141
... اگر «سیاست »در بطن «سکولاریسم» تعریف شود ( آن طور که کدیور می پسندد ) ، قطعا حسن زاده آملی به هیچ وجه «شعور سیاسی» ندارد که هیچ ، یک فرد «عقب مانده» نیز ، هست !!!

اما تعریف سیاست را اگر بر مدار «حکمت متعالیه» بنا کنیم و مثلا بگوییم ؛ « سیاست المجرده عن الشرع کجسد لاروح فیه؛ سیاست بدون شریعت مانند جسم بدون روح است، جسمی مرده و بدون تحرک است.

مبدأ و معاد، ملاصدرا شیرازی،» یا بگوییم ؛ « سیاست تدبیر و تلاش عقلی بشر برای گزینش موارد مناسب در مسائل جاری جامعه، برای نظم امور اجتماعی بشر با هدف اطاعت و اجرای فرامین الهی درجامعه بشری است. / تعریف صدرا از سیاست » آشکار می شود که «کدیور »و «کدیورگونه ها» چقدر سطحی هستند و «سواد روشنفکری» آنها ربطی به «شعور سیاسی» شان ندارد !

پس آقای کدیور به جای استفاده کردن از مغالطه ی « مسموم کردن سرچشمه » بهتر است که آشکار کند ، بر اساس کدام مبنا ، «شعور سیاسی علامه حسن زاده» را مورد نقد و ارزیابی قرار داده است . اگر آشکار شود ، مخاطبان خواهند یافت که مسئله اصلا علمی نیست و بیشتر یک «شارلاتانیسم رسانه ای» است برای «عقده گشایی »از «جمهوری اسلامی» و رهبری ( ولایت فقیه ) که علامه حسن زاده آملی ، مردم را به آن سفارش می کرد و می فرمود ؛ « گوش به دهان رهبر بسپارید ... » این موضوع در گزاره های بعد پر رنگ تر می شود .

۴ . اینکه ؛ ( حسن زاده ، راه استاد خود سیدمحمد حسین طباطبایی را نرفته که آخرین پیام طباطبایی (نیمه اول پائیز ۱۳۶۰) این بود: «در این انقلاب یک شهید واقعی بود، که مظلومانه هم شهید شد، و آن اسلام بود.»!! ) به شدت نیاز به منبع دارد .
h139
اولا این جمله از طرف خانواده و دوستان نزدیک علامه طباطبایی رد شده است . ( با یک رصد ساده می توان به این موضوع پی برد ./ مصاحبه روزنامه جمهوری اسلامی) ثانیا نحوه ی مواجهه علامه طباطبایی با مسائل سیاسی و اجتماعی اگر چه تفاوت روشی با امام خمینی «رحمه الله تعالی علیه» دارد اما به هیچ وجه تفاوت مبنایی نیست و نمی توان آن را به معنای مخالفت با انقلاب و ولایت فقیه دانست .

سلوک عملی علامه طباطبایی ، شاگردان تراز علامه و پیوند خانواده ی علامه طباطبایی با انقلاب و شهادت در این خانواده در راه ارزش های انقلاب ، روشن ترین دلیل بر بطلان نگرش آقای کدیور نسبت به مواضع سیاسی و اجتماعی علامه طباطبایی است .

روشن است وقتی صغری و کبری یک استدلال ، باطل باشد ، نتیجه ی حقه ای به دست نمی آید .

علامه حسن زاده مداح کسی نبود . عالمی بود که به سه وجه ادراکات ، در عالی ترین درجات دست یافته بود . ( ادراکات حسی- فیزیکال ، ادراکات عقلی ، و ادراکات شهودی ) بنابراین اگر از کسی تمجیدی کرده است از قبیل تعارفات حزبی و جناحی و بده - بستان های رسانه ای نبوده !

بنده رسانه ای هستم و خوب می دانم که داشتن تریبون در رسانه ی معلوم الحالی چون «bbc فارسی» به چه معناست و باید مداح چه جریانی باشی تا به دستت تریبون بسپارند !!

بنابراین نیکوست که آقای کدیور که در آن سوی مرزها نشسته و برای مردم رنج کشیده - که بعید می دانم آنها را از نزدیک دیده باشد ! و پای درد دلشان نشسته باشد - نسخه می پیچد ، نسبتِ خود با مداحی برای جریان اصلاحات ، جنبش سبز ، آیت الله منتظری ، و سیستم رسانه ای bbc را مشخص کند ، آن وقت اهل معرفت قول می دهند که پرده بردارند از اینکه چرا علامه حسن زاده آملی در کتاب « انسان در عرف عرفان » از آیت الله خامنه ای به نیکی یاد کرده است .

۵ . چنانکه گذشت ، حب و بغض ها همینجا آشکار می شود و عجب اینکه داعیه داران «مرجعیت و روحانیتِ مدرنازیسون شده » ، چقدر سخیف حب و بغض های سیاسی خود را آشکار کرده و از هر واقعه ای بهانه ای می تراشند برای «ارضای امیال سیاسی » خود .
h138
۶ . اینکه ادعا شده است ؛ (تمایز علوم دینی از علوم سیاسی بلکه از سیاست روزمره یک «اصل »اساسی است.) باید دید ، «اصلی» در قاموس کدام جریان و کدام فرهنگ است !!

اگر قرار باشد هرکس «پیش فرض های فکری» خود را «اصل » بداند و همه ی مناسبات سیاسی و اجتماعی و علمی را با آن ترسیم یا ارزیابی کند ، چه فرقی است بین آقای «کدیور »و «داعش» و «طالبان» و به قول خودشان «جریان های بنیادگرایی افراطی» ؟!

پس بهتر است آقای کدیور ، ملاک ارزیابی اندیشه ی اندیشمندان را ، بودن یا نبودن آنها در «زمین اندیشه و عقیده ی خود » نداند و اندکی به «آزادی اندیشه » معتقد باشند در «عمل» ! نه در صفحات کاغذ و تبیین نظریات دسته چندم الهیات و علوم سیاسی غربی !

۷. این ادعا که ( با سیر و سلوک عرفانی نه می توان در دانش‌های تجربی ادعایی کرد، و نه در عالَم سیاست موضع درستی گرفت. ) نشانه ی نشناختن «عرفان اصیل اسلامی - شیعی » است . در مورد این گزاره به ذکر یک نکته اکتفا می کنم و آن اینکه «عرفان اصیل اسلامی» که ریشه در «قرآن» ، «سنت» و «سیره ی اهل بیت» و حتی «عقلانیت» دارد ، عرفانی است که در بطن اجتماع است . مَثَلِ اعلای آن حسین ابن علی ( علیه السلام ) است که هم مصلح اجتماعی بود ، هم عارفِ واصل و هم سیاستمداری دقیق آن گونه که امروز ، حرکتش ، «موتور محرک تاریخ » شده و هنوز خفتگان را بیدار می کند .

h142
« سیاست در حکمت متعالیه »، ریشه در «عقلانیت اسلامی » و قرائت فیلسوفانی چون «فارابی» و «ابن سینا »و« شیخ اشراق »و «ملاصدرا» از جامعه سازی دارد و نمی توان آن را فهم کرد جز آنکه « پیوند ناگسستنی قرآن ، عرفان و برهان » فهمیده شود .

این نوع سیاست ، « انسانِ تراز » تولید می کند .

انسانهای ترازی چون مطهری ، بهشتی ، رجایی ، باهنر ، چمران و ... تا سلیمانی و حججی و ... محصول این تفکر متعالی اند . ( به تبرک شهداء را گفتم و الا هنوز هستند انسان های ترازی که برای تعالی انقلاب ، همت متعالی دارند و ... مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا ... )

پیشنهاد می شود ، آقای کدیور مشخص کنند از زاویه ی کدام مکتب و جریان فکری ، چنان ادعایی کرده اند تا لااقل با نقد و بررسی آن مکتب یا جریان فکری ، گامی مهم در کشف حقیقت برداشته شود !
و پیشنهاد می شود انسان های تراز مشرب فکری خود را معرفی کنند تا ارزیابی ها دقیق تر صورت بگیرد .

در پایان ضمن ارسال سلام و صلوات به روح پرفتوح علامه حسن زاده آملی ، از آقای کدیور خواهشمندم که قدری بیشتر به فکر «مردم رنج کشیده » باشند! و اگر مدل فکری تازه ای را پیشنهاد می کنند ، در محیطی علمی بیان کنند تا مورد نقد و ارزیابی قرار بگیرد به شرط آنکه ؛ نظریات دسته چندم الهیات و فلسفه ی سیاسی غرب را دیکته نکنند و «مداح سکولاریسم» نباشند و بجای بیان مواضع در bbc فارسی ، سری به مردم رنج کشیده بزنند تا ببینند که همین مردم رنج کشیده ، ریشه ی رنج هایشان را «حسن زاده ها » می دانند یا «التقاطی ها »!!

اصلا بیاییم «رفراندوم » برگزار کنیم ( چون این اصطلاح ، خوشایند آقای کدیور است! ) و ببینیم «حسن زاده ی آملی » ، «مردمی تر » و «محبوب تر» بود یا کدیور ؟!

مجتبی طالبی / هفتم مهرماه ۱۴۰۰/
دانشجوی دکتری فلسفه دین / مدرس و دبیر پژوهشی گروه فلسفه و عرفان اسلامی جامعه المصطفی العالمیه گرگان / نویسنده و تهیه کننده صدا و سیمای مرکز گلستان

انتهای پیام/

نویسنده :

نظرات
آرشیو