گروه : گزارش /
اینجا یک کمپ ترک اعتیاد است یک جای کاملا معمولی برای بازگشتِ زندگی که در گیرو دار اعتیاد از دست رفته است اما اینجا مقاومت به ثمر نشسته و آوای رهایی از اعتیاد، رنگ تولید و اشتغال به خود گرفته است.
به گزارش قابوس نامه، یک اتاق ساده و کوچک با دو چرخ چرم دوزی و یک میز برش و جوان هایی که با سرمشق جدید زندگی و با عبرت از برگ های دفتر گذشته اشان برای تولد و شکوفایی روزهای پیش رو تلاش می کنند.
امید و محسن این کارگاه کوچک را دایر کرده اند و چون هر دو نجات یافته از چنگال شوم اعتیاد هستند، می دانند اگر کار نباشد وسوسه های این مواد افیونی زندگی آنها را چند باره به خطر خواهد انداخت.
امید می گوید: من هم آسیب دیده بودم و نگاههای سردی که به معتادان می شود را درک می کنم ، نگاههای که سرشار از بی اعتمادی به یک عضو به در نخور در خانواده و جامعه است.
او ادامه می دهد یکی از بزرگترین مشکلات بعد از ترک اعتیاد اشتغال است و اگر این مسئله حل نشود ، خطر بازگشت به مصرف مواد با قوت بیشتری در کمین کسانی است که ترک کرده اند.
امید برای دوری از بازگشت به مواد دست به هر کاری زده است و خودش در این باره می گوید: بعد از ترک هر کاری از جمله لباس فروشی و دست فروشی انجام دادم , فقط برای اینکه بیکار نباشم چون مزه شیرین بهبودی را چشیده بودم و نمی خواستم آن را از دست بدهم و وقتی از کار جواب گرفتم خواستم به امثال خودم کمک کنم.
او که با حمایت همسر و دوستش محسن این تولیدی کوچک را در کنار کمپ راه اندازی کرده است، می گوید ابتدا که مدیریت این کمپ را بر عهده گرفتم برای کسانی که ترک می کردند دنبال کار بودیم و از طرق مختلف جویای کار برای بهبودیافتگان بودیم و توانستیم برای تعدادی در عسلویه ، کارواش، کارهای ساختمانی، کمک در اداره کمپ و با معرفی به کارگاه کیف دوزی تهران مشاغلی دست و پا کنیم.
امید ادامه می دهد: پس از مدتی جرقه های راه اندازی کارگاه زده شد و این کارگاه هر چند با امکانات کم راه اندازی شد تا بهبودیافتگان در همین جا بتوانند ضمن درآمدزایی برای خود ، اعتماد به نفس از دست رفته شان را به دست بیاورند.
عیسی یکی از جوانانی است که در این کارگاه کوچک کار می کند او که 24 سال دارد می گوید: از 12 سالگی بخاطر اینکه خانواده و فامیل گرفتار اعتیاد بودند من هم با مواد مخدر سنتی شروع کردم و به مرو به مصرف قرص رسید و بعد از 4 یا 5 سال درگیر مواد صنعتی شدم.
عیسی در یک کارگاه کیف دوزی در تهران کار می کرده و بعد از مدتی خود کارگاه کوچکی راه اندازی می کند و 6 نفر در کارگاه او مشغول به کار بودند اما به گفتۀ خودش با مصرف شیشه همه چیز خود را از دست می دهد و حتی همسرش از او جدا می شود.
او پیش از این دوبار اقدام به ترک اعتیاد کرده است و ایندفعه بار سوم و برایش با دفعات قبل متفاوت است، عیسی در این باره می گوید: امید و محسن شرایطی فراهم کردند که دیگر به تهران برنگردم و همینجا کاری راه بیندازیم و این نرفتن برایم خوب بود چون در این اواخر حتی جا برای خوابیدن نداشتم!
عیسی از اینکه توانسته کار کند و حدود 5 ماه است که زندگی دوباره خود را شروع کرده احساس خوشحالی می کند و می گوید: اصلا نمی توانم به بازگشت به گذشته و از دست دادن دوستانی که کمکم کردند و همۀ چیزهایی که به دست آورده ام فکر کنم.
فکر کردن به گذشته و عدم قبول خانواده حال عیسی را بد می کند و معتقد است همینکه اینجا کار می کند و برای خود درآمد دارد او را به آینده امیدوار کرده است.
کمال یکی دیگر از بهبودیافتگان شاغل در این تولیدی کوچک است. او 21 سال دارد و از 13 سالگی در مدرسه و از طریق همکلاسی هایش در دام اعتیاد گرفتار شده است و مواد مختلفی چون تریاک ، شیره و شیشه مصرف کرده است.
از 4 سال پیش تا کنون کمال 11 بار برای ترک به کمپ رفته و هر بار به خاطر نبود کار دوباره گرفتار این دام شده است.اما امروز بیش از 4 ماه است که پاک است.
او می گوید: آرزوی هر پسری است که کار داشته باشد اما بارها اقدام کرده ام و به نتیجه ای نرسیدم تا این بار دوستانم کمک کردند تا بتوانم در این تولیدی کار کنم.
کمال از رفتن از کمپ حرفی نمی زند و وقتی از او می پرسم قصد رفتن به منزل را نداری؟ پاسخ می دهد: فکر می کنم هنوز برای رفتن زود است ، شاید یجور ترس از بیرون و حرف های دیگران باشد اما خودم هم هنوز از خودم راضی نیستم فکر میکنم باید بهتر از این باشم.
محسن که در کنار امید جرقه ایجاد این کارگاه را زده است ، با ناآگاهی از دوران دبیرستان به بیماری اعتیاد دچار می شود او در این باره می گوید: چون سطح مالی خوبی نداشتیم برای فرار از کمبودها گرفتار مواد شدم، برای پذیرفته شدن در جمع همسالانم هر کاری می کردم از سیکار کشیدن تا خوردن مشروف و مصرف مواد و ..
او ادامه می دهد: برای دیده شدن کم کم مواد مختلف وارد زندگیم شد و در مقطعی تمام اختیار زندگیم در دست مواد بود. ترک تحصیل کردم، مهاجرت برای تهیه مواد ، ازدواج ناموفق و گرفتار زندان شدن برای پرداخت مهریه و ... دو برادر بودیم که هر دو با هم مصرف می کردیم اما پدرم مار ار طرد نکرد.
تلنگر یک دوست محسن را برای ترک اعتیاد ترغیب می کند هرچند نا امیدی و غرور باعث می شود او با اجبار وارد کمپ شود اما بالاخره در سال 90 سم زدایی انجام می شود و محسن غول اعتیاد را شکست می دهد.
محسن که 33 سال دارد از مشکلات بعد از ترک اینگونه می گوید: بزرگترین مشکل بعد از بیرون آمدن از کمپ مسئله کار بود، هر چند حرفۀ سیم کشی را بخوبی یاد داشتم اما هیچ کس اعتماد نمی کرد تا کارش را به من بسپارد فقط پدرم به من اعتماد کرد و خدارو شکر پاسخ اعتمادش را هم گرفته است و امروز 5 سال است که من کامل پاک شده ام.
او با سرمایه اندکی به پروش ماهی می پردازد و خشکسالی همۀ زحمات او را بی نتیجه می گذارد اما محسن نا امید نمی شود و با همفکری اطرافیانش بعد از گذشت 2 سال و نیم از مدت پاکی خود یک مغازۀ کبابی دایر می کند و کارش رونق می گیرد و خودش تمام قرض هایش را می پردازد.
محسن می گوید: چون خودم این درد را کشیده بودم دوست داشتم به بقیه کمک کنم که خوشبختانه تا حدودی در این کار موفق شدیم اما امروز نیاز به حمایت داریم تا این کار را گسترش دهیم.
او می گود: اینجا بچه ها تلاش خود را می کنند و خود برای فروش کیف های تولیدی حرکت هایی انجام داده و کانال تلگرامی آوا به آدرس https://t.me/AAAAAEQ4TeA4gutrbhpwkA را که تصاویر تولیدات خود را در آن می گذارند راه اندازی کرده اند اما این کار نیاز به حمایت و تبلیغ دارد.
کارگاه کوچک این جوانان رونق نسبتا خوبی دارد و خواستۀ آنها تنها کمی و اعتماد و حمایت است تا تلاش های آنان برای بازگشت به زندگی بی ثمر نماند.ابنها به خاطر یک اشتباه از جامعه رانده شده اند و برای برطرف کردن ترس بازگشت به جامعه نیاز است دست هایی برای حمایت بسویشان دراز شود.
انتهای پیام/
نظرات